ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از قول من
به باران بی امــــــــان بگو :
دل اگــــــــــر دل باشد
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
********
مخاطب دلـــــــــم :
می مانی و شبها پرستاره میشود
می آیی و زندگی عاشقانه میشود
می باری و همه جا تازه میشود
می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود
با تو بودن تکراری نمیشود
و تو که باشی
دنیا از آن من میشود
*******
می گویند:
ســـــــــلام
قول کیک عقد رو بهتون دادم و حالا الوعده وفا
کامتون رو شیرین کنید ، انشالله قسمت خودتون بشه!
* امروز یعنی 9 آذر یک ماه از عقدمون میگذره!
کیک کوچولو ِ ساده روز عقد ...
ادامه مطلب ...
امروز آخرین روز ار سفر یک هفته ای من به شهر بارانه و فردا صبح برمیگردم متل قو
دلم برای خانوادم تنگ شده ، برای مرجان خواهرم ، محسن ، مامان ، بابا که از روز دوم دلتنگ شده بود و میگفت کی برمیگردی؟
برای همه چیز ، اتاقم ، کوچمون ، برای لحظه هایی که دلتنگ می شدم برای بودنش و حالا که اینجام و دلتنگ ...
قلبم الان دو قسمت شده ، دو تکه و هر دو هم دلتنگ ، موندم بین رفتن و نرفتن
بازم باید صبوری کنم تا دلتنگ نشه و زیر قولش نزنه ...
و چه خوب که همه خانواده برای رفتن من میان وگرنه نمیدونستم اگه قرار بود اینجا خداحافظی کنم چقدر بارون می بارید ، مثل کلمه به کلمه این نوشته که خیس بارون و مه بود!
امسال از اولش تقدیر من دوری از خانواده بود! سال تحویل امسال و دو هفته ای که مشهد بودم و شد اولین سفر تنهایی من و سرآغاز لحظه های خوب من
زندگی بازی های عجیبی داره ، گاهی در لحظه ای قرار می گیری که وقتی بهش فکر میکنی ، میبینی این لحظه آرزوی لحظه ی دیگه ای بوده ، که شاید تصورش هم برات دور بوده یا اصلا بهش فکر نکردی!
خدایا شکرت برای همه لحظه هایی که قرار نبود سهم من شه اما به لطف مهربونی های بی حدت نصیبم شد. شکر به خاطر همه داده هات و نداده هایی که مصلحتی توشون هست. خیلی دوست دارم و مثل همیشه هوامونو داشته باش!
* شهادت امام سجاد تسلیت و التماس دعا
به نام مهربانترین
خیس شدن در باران نم نم
با چتر بسته در دستان تو
عجیب می چسبد!
وقتی دستکش هایم را در می آوردم تا دستانت را لمس کنم
سردی دستان ِ تو در گرمای دستانم از بین میرفت
و قلبم از آرامش بی حد داشتن تو لبریز بود!
حتی نگاه ِ نگران و لحن پر از خواهشت که نگران شدت گرفتن سرماخوردگیم بود مانع نمیشد که از دستان تو دور بمانم!
من سردی هوا را به جان میخرم و لبخند میزنم به همه دلواپسی هایت...
این یک هفته در کنار تو بودن که فقط 3 روز دیگر مانده تا رفتن من ، برای من زیباترین لحظه ها بود!
گرمی محبت خانواده کوچکت که در ساعات نبودن تو بر من چندین برابر بود تا دلتنگ نشوم ، نمیدانی چه شوقی به قلبم می آورد.
دوست داشته شدن من یعنی :
محبت پدر مهربانت که برایم لواشک میخرد هر روز و من جای خالی دختر نداشته اش را پر کرده ام در خانه
یعنی محبت بی ریای مادرت که من شرمنده مهربانیش هستم
یعنی شیطنت های برادرت که وقتی هست ، لبخند هست و شور ، و من یادآور برادرم و شیطنت های خاص یک مرداد ماهی می افتم!
یعنی انتظار آمدن تو و لبخندی که سیمایت را شکوفا می کند وقتی در را به رویت می گشایم و من عجیب از آرامش این روزهایت سرشارم عزیز ِ من
خلاصه بگویم برایت که من عشق را در خانه شما و میان محبت هایتان یافته ام و این است که انگار سالهاست در این لحظه ها در کنارتان بوده ام
و ساده بگویمیت که از حالا وقتی به دور شدن از شما فکر میکنم دلم می گیرد و دلتنگ می شوم...
رشت ، آذر 92
روی ماه ِ تو رو میخوام
آسمون ِدو تا چشم بی قرار تو رو میخوام ...
(گوش کردنش خالی از لطف نیست )